
درشبی تیره وتار یاکه درصبحدمی روشن تر
یاکه درنیمه شبی سردوسیاه یاکه درگرمی پرعطربهاری گلگون
مادرم.... دردکشان باردل خویش به بیرون افکند
زندگی دادمرا درک این زندگی آورد به فریا د مرا
ناتوان بودم من...... نیمه جان بودم من
دوراز هرگنه وپا کروان بودم من
بی گنه پای دراین گنبد دوارنهادم ناگاه.......ازغم وشادی این عمر نبودم آگاه
ساعت وروز ومه وسال گذ شت..........شادیم طی شد وغم نیز به هرحال گذ شت
گاه شادان وسرافراز وگاهی غمگین........گه دلم غرق محبت شد وگاهی پر کین
عمرمن نیزچنان باد به تندی طی شد..........فرودین ماه همه عمر به زودی دی شد
من نمیدانم آیا؟
گاه رفتن همچنان آمدنم.....بار من پاک نهادی است ویا با رگناه
بی گناه آمده بودم وقت رفتن آیا
میروم پاک ویا هم سفر ویار گناه
یاوران همسفران....من نمیدانم.....آیا که شما نیز چنین اندیشید؟؟؟؟؟
یاوران....همسفران فاش کنون میگویم
نگرانم نگران...................نگرانم نگران
بادرود فراوان همسفر نگران شما محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر