کنون پاییززیبا رفت وقت_سوزوسرماشد
شب یلدای طولانی دوباره باز پیدا شد
درختان طلا پوشیده ازبرگ خزان ناگه تهی گشتند
زمستان ستمگر آمدوسرماهویداشد
دراین یلدای وحشت زا تولدیادمن آید
به مانند چنین شب دیده ام برزندگی واشد
بهاردلکش وزیباوتابستان رویایی
فراوان آمد وبگذ شت زان پس برف وسرماشد
بدین سا ن عمرمنهم شد فزون هفتاد بالاتر
توگویی رشته جانم متاع خوان یغما شد
کنون نزدیک هشتاد است عمرم گوییا امشب
زمادرمن جدا گشتم دلم سرگرم دنیاشد
بها رکودکی طی شد جوانی هم به دنبا لش
خزان رنگ رنگ عمربگذشت وزمستان درپی_ماشد
چه غم ها بردلم بنشست و شادیها دوصد چندان
تمام عمرمن همچون حبابی روی دریاشد
نشاطم چهار فرزند است وفرزندان آنان سه
که با داماد وهمیارم شود 9 وه چه زیباشد
خداوندا تو آگاهی از اعما ل ورفتارم
برای مغفرت یارب دلم غر ق تمناشد
اگر خوبم اگر بد محسنم من این چنین باشم
امید عفو رحمانی برایم مثل رویا شد
شب میلاد عیسی و شب میلاد مهرایزد
قرین شد با شب من وه چه میمون وفریبا شد
با درود فراوان محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر