به دست شیخ غارتگرشده ایران ماویران تمام هموطن هامان ذلیل وخواروبی سامان
به جای مردصنعتگر فزون گردیده غارتگر به جای دکتروافسر نشسته شیخ رفسنجان
زن بیچاره ومضطر به زورشوهرچون خر دوباره چادری برسر شده مغموم وسرگردان
جوان بی کاروشرمنده حزین وزار ودرمانده فراری گشته از کشور به هرجا روکند گریان
به جای خنده وشادی ویا فریاد آزادی نشسته روضه وگریه برای دردبی درمان
نه صنعت مانده برجاونه دانشگاه پابرجا به جای علم وصنعت اشگ زاری مانده بردامان
لب خندان وشادی زا گنه باشد اگرباشد؟ به شلاق ستم گردند هم گریان وهم نالان
به هرسوروکنی بینی دوصدعمامه برسررا چنان عفریت خون آشام وآلوده به خون دندان
به جای مرد دانشمندورادو شادو آزاده نشسته مفتی ومداح ولات وشیخ سرجنبان
یکی مجلس بناگردیده نامش شوراسلامی که باشدجمع دلالان به سوداین تبه کاران
تبه کاری شده سرور به این اقوام غارتگر ولی گردیده برمردم شده حاکم به مال وجان
تبه کاری دگرمنفوروزشت وشکل چون میمون به جمهوری اسلامی رییس جمع بدکاران
به جای افسران پاک وجان برکف سپاهی سربرآورده گدا ولات وچاقوکش شده درنام سرداران
تومحسن آرزوکن این شب تیره سحرگردد دوباره روکند شادی به سوی ملت ایران
باآرزوی شادی وآزادی ملت ایران..محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر