درابتدازمان بوددیگرهیچ
زمان درخویشتن فرورفت
ازوی تاریکی وروشنایی به وجودآمد
تاریکی سیاه هماننداهریمن
وروشنایی درخشان همانندمهر
دروقتی معین اززمان بی نهایت
تاریکی به نهایت میرسد
ناگهان سیاه گونه همه گیرازهم میدرد
ازبطن وی روشنایی خودرا نشان میدهد
که یلدایش می نامند به معنای تولد
دریلدا مهر نمایان میشود
خداوندنور گرماویا به عبارت دیگرخورشید
دریلدا
فرزندمهر
تجسم مهردرکالبدانسان
عیسی مسیح....پای به جهان خاکی میگذارد
فریاد برمیدارد
خوشا به حال فروتنان
که آنان مالک زمینند
اونجات دهنده است که ماراازتاریکی به روشنایی هدایت میکند
به درستیکه او کلمه است
کلمه نزدآفریدگاراست
لاجرم اوآفریدگاراست
درسالگرداین رویدادشگفت انگیز
موجودی نحیف وناتوان
ازمادری مهربان بافریادی دردآلود به دنیا می آید
که اورا محسن مینامند
اودربرابرتواناییها ناتوان
اسیراوهام مغزنارسای خویشتن
وعاجز ازفهم عظمت دنیای بینهایت
درآستانه هشتادویک سالگی زندگی ناچیز
ازخود میپرسد
دریلدای جاویدان
دردام اهریمن تاریکی وسیاهی گرفتارمانده ام
ویانورنجات دهنده دردرونم شعله ورشده به سوی روشنایی رفته ام
وشمادوستان درسالروزتولدم به من بگویید
انسانم یااهریمن.....سیاهدل وبداندیشم ویا خیراندیش وپاکدل
چون برای دریافتن خویشتن خویش
فردا خیلی دیراست و ورهزن عمردر کمین
بادرود فراوان محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر