چه کنم باغم غربت چه کنم بادل تنها چه کنم باغم دوری
نبودچاره مرا وای جزاز صبروصبوری
شب تنهایی من چون شب یلدا سردوتاریک وسیاه است
خانه ویران بود وسردهمه زندگی من پرزدرداست وتباه است
خانه اینجاچه قشنگ است ولی خانه من نیست
چون بهشت است ولی درنظرم خاک وطن نیست
حیف وصدحیف وطن را که خرابش کردند
خانه خوب مرانقش برآبش کردند
یاد می آیدم ازشهرودیارم که چه زیباست
خانه کودکی من که چه زیباوفریباست
یک طرف اصغرقصاب ودگرکاظم بقال
طرف دیگرآن سفره مش اکبررمال
کوچه ازهمهمه بازی اطفال پرازوجدوسروراست
صورت هرزن وهرمردپر ازمهروغروراست
دخترعاطفه خانم چه قشنگ است وملوس است
به گمانم زقشنگی رقیب تازه عروس است
حسن آقاپسرحاج غضنفرشده دلداده رویش
گشته درویش وقلندر بنشسته سرکویش
دوستان ایرج وبهنام وسیاوش خانه ما همه جمعند
نخودوتخمه وکشمش به دهن برده بخندند
من دراین وادی دورازوطنم یکه وتنها
مانده ام زاروپریشان وفرومانده وبی جا
آرزودارم درکشورایران باشم
عمراگرباشددرکوی عزیزان باشم
پرچم پاک ورادردل خودافراشم
گورتنهایی من دردل وی گیرد جا
تن بی جانم درخاکش گیرد ماوا
به امیددیدارایران عزیز محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر