نگاه کن عزیزمن
چگونه رفته رفته شب به سررسد
چگونه لحظه لحظه صبح میرسد
چگونه آفتاب میشود
نگاه کن
که ازفراز قله ها
بادم گرم دل نشین
به نازولطف ودلبری
خویش به ما نشان دهد
نگاه کن
طلوع مهرآسمان
به مردمان وبرزمین
عمردوباره می دمد
وازفروغ چهره اش
به دشتهاوسبزه ها
به شهرهاومردمش
چهره ی شادمیدهد
پس توعزیزخوب من
مهرمن آفتاب من
طلوع کن به چشم من
تاکه زدیدن رخت
دیده ی پرزاشگ من
ازغم خویش وارهد
نورامیدوعشق را...........................دردل خویش جادهد
طلوع آفتاب روی تو
دیدن روی وموی تو
شادی وعشق می دهد
طلوع کن طلوع کن
یارقشنگ وخوب من
مهر جهان من تویی
دلبربی غروب من
بادرود محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر