۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

(ماه محرم سال 14 هجری)
رزمگاه قادسیه. سه شبانه روز نبردی خونین درگرفته است. سی هزار سرباز ایرانی تا آخرین نفس جنگیده و همگی جان باخته‌ا‌ند. از گرمای سوزان و بی‌آبی، مردان و اسبان، گـِلِ خیس میخورند. لب و زبان رستم از تشنگی، چاک چاک و دهانش خشک شده بود. خروشی چو تندر برآورد و تیغ بر سر اسب «سعد» زد. اسب و سوارش فرو افتادند و زمانی که رستم برای زخمه نهایی آماده میشد ناگهان توفان شن برخاست و جلو دیدگانش را گرفت. رستم در کنار استری پناه گرفت تا گردوخاک فرو نشیند. مردکی تازی از پشت سر نزدیک شد و ناجوانمردانه از پشت چندین ضربه زد. سپس پیکر آن پهلوان را زیر پای چارپایان انداخت و پیشانی‌اش را با شمشیر شکافت. عربها اینک نعرة «هلال بن علفه» را میشنیدند که میگفت: ــ به خدای کعبه قسم که رستم را کشتم. اینجاست... اینجاست!

هم میهن مرثیه یِ ایرانی "قادسیه" است
ظهر عاشورای ایرانی شهادت رستم فرخزاد، سردار دلاور و گردن فراز آذرآبادگانی ست، که گویند با آنکه از رمی و اصطرلاب دریافته بود که در این جنگ او کشته خواهد شد و سپاه ایران شکست خواهد خورد ولی برای جانفشانی، ادای دین به میهن تردیدی به خود راه نـداد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر