(ماه محرم سال 14 هجری)
رزمگاه قادسیه. سه شبانه روز نبردی خونین درگرفته است. سی هزار سرباز ایرانی تا آخرین نفس جنگیده و همگی جان باختهاند. از گرمای سوزان و بیآبی، مردان و اسبان، گـِلِ خیس میخورند. لب و زبان رستم از تشنگی، چاک چاک و دهانش خشک شده بود. خروشی چو تندر برآورد و تیغ بر سر اسب «سعد» زد. اسب و سوارش فرو افتادند و زمانی که رستم برای زخمه نهایی آماده میشد ناگهان توفان شن برخاست و جلو دیدگانش را گرفت. رستم در کنار استری پناه گرفت تا گردوخاک فرو نشیند. مردکی تازی از پشت سر نزدیک شد و ناجوانمردانه از پشت چندین ضربه زد. سپس پیکر آن پهلوان را زیر پای چارپایان انداخت و پیشانیاش را با شمشیر شکافت. عربها اینک نعرة «هلال بن علفه» را میشنیدند که میگفت: ــ به خدای کعبه قسم که رستم را کشتم. اینجاست... اینجاست!
هم میهن مرثیه یِ ایرانی "قادسیه" است
ظهر عاشورای ایرانی شهادت رستم فرخزاد، سردار دلاور و گردن فراز آذرآبادگانی ست، که گویند با آنکه از رمی و اصطرلاب دریافته بود که در این جنگ او کشته خواهد شد و سپاه ایران شکست خواهد خورد ولی برای جانفشانی، ادای دین به میهن تردیدی به خود راه نـداد.
رزمگاه قادسیه. سه شبانه روز نبردی خونین درگرفته است. سی هزار سرباز ایرانی تا آخرین نفس جنگیده و همگی جان باختهاند. از گرمای سوزان و بیآبی، مردان و اسبان، گـِلِ خیس میخورند. لب و زبان رستم از تشنگی، چاک چاک و دهانش خشک شده بود. خروشی چو تندر برآورد و تیغ بر سر اسب «سعد» زد. اسب و سوارش فرو افتادند و زمانی که رستم برای زخمه نهایی آماده میشد ناگهان توفان شن برخاست و جلو دیدگانش را گرفت. رستم در کنار استری پناه گرفت تا گردوخاک فرو نشیند. مردکی تازی از پشت سر نزدیک شد و ناجوانمردانه از پشت چندین ضربه زد. سپس پیکر آن پهلوان را زیر پای چارپایان انداخت و پیشانیاش را با شمشیر شکافت. عربها اینک نعرة «هلال بن علفه» را میشنیدند که میگفت: ــ به خدای کعبه قسم که رستم را کشتم. اینجاست... اینجاست!
هم میهن مرثیه یِ ایرانی "قادسیه" است
ظهر عاشورای ایرانی شهادت رستم فرخزاد، سردار دلاور و گردن فراز آذرآبادگانی ست، که گویند با آنکه از رمی و اصطرلاب دریافته بود که در این جنگ او کشته خواهد شد و سپاه ایران شکست خواهد خورد ولی برای جانفشانی، ادای دین به میهن تردیدی به خود راه نـداد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر