۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه


‎سرزمین ِ زیبای ِ اجدادیم سلام!
می دانم بهار است و دسته های سبزه از در خانه ها آویخته!  می دانم حالا هر کجا که پا بگذاریم , آوای ساز و دهل است که شنیده می شود! می دانم نوروز است حالا! 
می دانم خواجه مراد در نهایت شکیبایی , درد و دل های مردمان را می شنود . دعای کشتگران را برای آسمان تا ببارد, تقاضای صیادان را تا آب بیاید به هامون و ماهیگیری آغازشود, زمزمه ی عاشقان را . می دانم همه چیز در نهایت ساده گی و صادقانه گی رو به زندگی در جریان است.
 می دانی یک جای دیگر , دورتر از ذوق زابل به زندگی 1+5 تیتر درشت روزنامه هاست؟! 
می دانم در تو اما ؛ 1 – 5  و  باز هم می دانم که آنسوی کانال ِ شیب آب سوگواران به داغ ِ پدرِ  نوزادی نازنین می گریند. 
آه سرزمین مهربان اجدادی من ! آه سیستان مظلوم , هر روز مردان بسیاری در جابجایی بنزین برای نان در آتش سرمایه داری می سوزند. برادران اهل سنتمان را به دار ِ بی عدالتی می آیزند. تخم نادوستی می نشانند! به خاک تو اما سرزمین گندم های سبز, باز هم ساز و دهل می روید. 
من داغ فرزند ت را می فهمم. من تلخی خشونت را می فهمم. مردمان مهربان بسیاری این تلخی را می فهمند. ما تلخی خشونت را می فهمیم. از این هوای دور از تو  به خواجه بگو ؛ دعا کند ما هم به ذوق زندگی  مثل سخاوت تو با عشق , پی ِ نفی خشونت باشیم . به خواجه بگو ؛ دعا کند ما هم عاشقی را بیاموزیم. خشونت می رود از سرزمینی که عشق دارد, از دست 1+ 5 هم کاری برنمی آید ,,,                                                                            
    بااحترام 
دختر کوچک شما که دلش برای میدان یعقوب لیث خیلی خیلی خیلی 
تنگ شده است!‎
سرزمین ِ زیبای ِ اجدادیم سلام!
می دانم بهار است و دسته های سبزه از در خانه ها آویخته! می دانم حالا هر کجا که پا بگذاریم , آوای ساز و دهل است که شنیده می شود! می دانم نوروز است حالا!
می دانم خواجه مراد در نهایت شکیبایی , درد و دل های مردمان را می شنود . دعای کشتگران را برای آسمان تا ببارد, تقاضای صیادان را تا آب بیاید به هامون و ماهیگیری آغازشود, زمزمه ی عاشقان را . می دانم همه چیز در نهایت ساده گی و صادقانه گی رو به زندگی در جریان است.
می دانی یک جای دیگر , دورتر از ذوق زابل به زندگی 1+5 تیتر درشت روزنامه هاست؟!
می دانم در تو اما ؛ 1 – 5 و باز هم می دانم که آنسوی کانال ِ شیب آب سوگواران به داغ ِ پدرِ نوزادی نازنین می گریند.
آه سرزمین مهربان اجدادی من ! آه سیستان مظلوم , هر روز مردان بسیاری در جابجایی بنزین برای نان در آتش سرمایه داری می سوزند. برادران اهل سنتمان را به دار ِ بی عدالتی می آیزند. تخم نادوستی می نشانند! به خاک تو اما سرزمین گندم های سبز, باز هم ساز و دهل می روید.
من داغ فرزند ت را می فهمم. من تلخی خشونت را می فهمم. مردمان مهربان بسیاری این تلخی را می فهمند. ما تلخی خشونت را می فهمیم. از این هوای دور از تو به خواجه بگو ؛ دعا کند ما هم به ذوق زندگی مثل سخاوت تو با عشق , پی ِ نفی خشونت باشیم . به خواجه بگو ؛ دعا کند ما هم عاشقی را بیاموزیم. خشونت می رود از سرزمینی که عشق دارد, از دست 1+ 5 هم کاری برنمی آید ,,,
بااحترام
دختر کوچک شما که دلش برای میدان یعقوب لیث خیلی خیلی خیلی
تنگ شده است

تیتالوتیتالو
!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر