۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

چـــگـونه کـشور ایــران به تصـرف «جـبل عــامـلی‌ها» در آمـد !




پانسد سال پيش، شاه اسماعيل خردسال صفوی، در ميان امواج جانبازان قزلباش، به تبريز وارد می شود و آغاز دوران حکومت خود را اعلام می کند. نيز اعلام می کند که از این پس مذهب مردم تشيع امامی ست. نام "علی ولی الله" و "اسماعیل ضل الله" به اذان افزوده شد تا ایران استقلال خود را از جهانِ اسلام حفظ کند و با امپراتوری سنی عثمانی دگرباشی خود را نشان ...دهد. در این هنگام به‌وارونِ گفته‌یِ آخوندها که بیان میدارند ایران همواره جایگاه تشیع بوده، نشانه‌یِ ژرفی از اینکه تشیع دوازده امامی در اران و آذربايجان و گيلان ريشه داشته باشد نیست و در شرق ایران نیز به هیچ روی کوچکترین گرایش و باوری از تشیع دوازده امامی نیست.
دولت صفوی از لحاظ دينکاران مذهبی دچار کمبود بود و به‌فکر افتاد که برای تبليغ مذهب تازه، تعدادی آخوند شيعه امامی را به ايران «وارد کند». بنظر می رسد تحت شرايطی که هنوز چند و چونش بر ما روشن نيست، دولت صفوی تصميم می گيرد که اين «علماء» را بجای عتبات عاليات از جنوب لبنان به ايران بياورد.در روزگاری که اروپا میرود آفتاب نواندیشیِ لوترها پدیدار شود.ایرانِ ما تازه اسیر سیاه‌ترین نوع خرافات در تاریخ خود شود که تا امروز هم این آیین مرگ و نیستی و عزاداری و گورپرستی هنوز گریبان ما را رها نکرده.
نسل دوم جبل عاملی‌ها که اینک فارسی را آموخته بودند، از ایران بمانند یک سرزمین فتح شده بهره‌ می‌بردند و درآن رخنه میکردند. اوج اين روند در به‌قدرت رسيدن شيخ بهائی ست که در کودکی همراه پدرش (شيخ حسين جبل عاملی) به بحرين ايران می آيد، و در دربار شاه عباس به شخص دوم کشور بدل میشود. غُلوی که از جانب ديگر جبل عاملی‌ها درباره کرامات او شده است خود نشانه وجود «مافيای جبل عامل در دل دولت صفوی است. از آن پس، آخوندهای مهم عهد صفوی اغلب «آقا زاده» های همين جبل العاملی ها هستند که بر ايران حکومت کرده اند.
بدينسان، اگرچه تشيع منجر به جدائی ايران از اسلام و استقلال شد، اما نفوذ علمای عرب جبل عامل در دستگاه صفوی موجب شد که روند استقلال و نوزائیِ ايران بکلی از ارزش های فرهنگی ايرانی و حس وطن دوستی ـ به دور بيافتد و تعصب و خرافه پرستی بر مردم چیره شود،دیگر شاعر درخوری ظهور نکند، شعر بلند بالای فارسی جای خود را به «روضه» نويسی و روضه خوانی و تعزيه و سينه زنی دهد،و گورهایِ هر دم کشف شونده، بدل به امامزاده و محل کسب جبل عاملی‌ها شوند!
قيام مردم سنی هرات (که بخشی از ايران بود) در عهد«سلطان ملاحسين صفوی» دقيقاً به دليل جوری بود که آخوندهای شيعه بر آنان روا می‌داشتند. محمود افغان نخست برای دادخواهی به اصفهان آمد و دربار صفوی را لانه فساد و جور و جهل يافت. و چون به هرات بازگشت خبر داد که می توان بی محابا تا اصفهان تاخت و تاج صفوی را آسان به چنگ آورد. وقتی شاه تاج خود را در سينی نهاد و گريان آن را تقديم محمود افغان کرد، لشگريان محمود در سراسر اصفهان نخست به دنبال «علماء» شيعه امامی می گشتند تا انتقام سخت گيری هایِ آنان را بگيرند. و نخستين گروهی نيز که از پيش و پس سقوط اصفهان از این شهر گریختند، همين «علما» بودند.
امروزه آخوندهای ایران اغلب نام‌هایی چون: بروجردی، گلپايگانی، آشتيانی، محلاتی، خوانساری، خمينی و... دارند و یا در شجره‌نامه شان میتوان به نیاکانشان در این شهرها رسید، پاسخ روشن است؛ علمائی که در آن دوران گذار در اين شهرها ساکن بودند هيچکدام اصليت محلی نداشتند و در واقع جزو آخوندهای فراری از اصفهان بودند که با رسيدن به کوه های غرب ايران (که جهان صفوی شيعه را از جهان عثمانی، شيعه کش جدا می کرد) نتوانسته بودند به پيشروی خود به سوی عتبات ادامه دهند و، بدينسان، در شهرهای دامنه های شرقی کوه ها گير کرده و ساکن شده بودند.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر