۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه



 
 ایران با صدو سی سال
!قبل فرقی نکرده
 
حاج سیّاح
 
نخستین ایرانی که رسما تابعیت آمریکا را پذیرفت
  تصویر مربوط دوران زندانی بودن وی در زمان انقلاب مشروطه است
نوشته زیر عکس دستخط ناصرالدین شاه است

میرزا محمد علی محلاتی ملقب به حاج سیاح متولد
۱۸۳۶ میلادی، جهانگرد
و نخستین ایرانی است که رسما تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت

حاجی سیاح در خانواده‌ای روستایی در محلات به دنیا آمد. پدرش
ملا محمدرضا محلاتی او را برای تحصیل به تهران فرستاد و سپس
عمویش وی را برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات کرد
.
چند سالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم قدیمه مشغول و با اندیشمندانی
که از نقاط مختلف برای تدریس و تحصیل آمده بودند آشنا شد و بر اثر این
آشنایی‌ها در اندیشه و نگرشش تحولی روی داد


حاجی سیاح زندگی‌ای همراه با شر و شور داشت از این‌رو سرگذشت
او برای بسیاری جذاب و خواندنی و قابل توجه‌ است
او در
۲۳سالگی سفرهای ۱۸ ساله خود به اقصی نقاط اروپا و آمریکای شمالی
و همچنین کشورهای شرق از جمله ژاپن و هند را آغاز کرد. وی نخستین بار
ازطریق نیویورک وارد آمریکا شد، و تا سانفرانسیسکو نیز در سفرهای خود
پیش رفت، جایی که در ۲۶ می۱۸۷۵ تابعیت آمریکا را در دادگاه
.ناحیۀ ۱۲ کالیفرنیا رسماً پذیرفت
 حاجی سیاح حتی در دو نوبت موفق به دیدار با رئیس‌جمهور آمریکا،
پرزیدنت اولیسس گرنت نیز گردید
پس از
۱۸ سال سفر وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد
صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامه‌ای انتقاد آمیز
 با توطئه كامران ميرزا (نايب السطنه) به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید
 تصویری که مشاهده میکنید مربوط به همین دوران است که وی را برای گرفتن
عکس از زندان بیرون آوردند
 وی از دوستان نزدیک سید جمال الدین اسدآبادی بود
حاجی سیاح از روشنفکران عصر قاجار محسوب می‌شود که سختی
زیادی کشید و کتاب‌هایی هم نوشت. حاج سیاح در سن ۸۹ سالگی در
سال ۱۹۲۵میلادی درگذشت
از حاجی سیاح دو کتاب به جا مانده؛ یکی خاطرات حاج سیاح
دورۀ خوف و وحشت و دیگری سفرنامه حاجی سیاح محلاتی است
که درواقع جلد دوم خاطرات محسوب می‌شود و نایاب است و به شرح
سفرهای او مربوط می‌شود
میرزا ملکم خان از وی به‌عنوان «منادی غیب» در جنبش آدمیت
.و معیرالممالک (داماد ناصرالدین شاه قاجار) وی را یک فراماسون نام برده‌اند
از كتاب خاطرات حاج سياح
 
جماعت عمامه به‌سر همه جا را پر کرده‌اند و همه مقامات را صاحب شده‌اند"
 کسی نمی‌داند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيت‌الله و
 حجت‌الاسلام و شيخ و ملا دارند، و کارشان اين است که به اسم شريعت هر چه
 می‌خواهند بکنند و جلوِ هر چه را که نمی‌خواهند بگيرند. تکفير می‌کنند. معامله
 بهشت و جهنم می‌کنند. کسی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ می‌گويد، زيرا بيرق
 واشريعتا بلند می‌شود. به آنها ايراد می‌گيری، می‌‌گويند ايراد به مجتهد جايز
 نيست. تکذيب می‌کنی، مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کرده‌ای. به هيچ
 آخوند گردن كلفتی نمی‌توان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی
قلچماق پشت سرش دارد که هرچه بگويد می‌کنند
و اما مردم، گرد اندوه بر روی همه نشسته. رنگ‌ها زرد، بدن‌ها لاغر، لباس‌ها
کثيف، لب‌ها آويخته، چشم‌ها بر زمين. گويا خرمی و نشاط از اين مملکت بار
بسته است و به غير از نوحه و گريه چيزی نمانده است. آنچه از اسلام باقی است
"!!!زيارت رفتن و نماز جمعه خواندن و نعش‌کشی است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر