شب مهاجر
شب غریب
شب دورازوطن
بیرحمانه تاریک است وظالمانه سرد
تمام شبها...برای انسان دورمانده ازیارودیار
طولانی ووحشت زاست ....چونان شب یلدا
اما.....امشب.....مردناخواسته مسافرتنها نیست....مردتنها غمگین نیست
حرارت قلب تپنده دوستان...گرمابخش کاشانه ولانه سردوسیاهش گشته
نورباران چشمان مهربان عزیزان .....آسمان تاریک زندگیش را ستاره باران کرده
قیافه های آشنا می بینم.....صدای آشنا می شنوم...بوی آشنامشامم را نوازش میدهد
...................................
عاطفه بی شائبه شرق....درسرزمین بی فریادغرب....یادآوراین حقیقت است
که.....هموطن من.....هموطن تو.....هموطن ما
فرهنگ زمخت غرب را نه پذیرفته.....ایرانی مانده است
تمنا دارم بیاییدباهم هم آواشده فریادبرآوریم
ای خاک پاک.....ای سرزمین اهورامزدا...ای میهن مردان سحشوروزنان دلاور
ای ایران
مادورازتو....درپس کوهساران بلند....درماورای دریاهای بیکران
ترا ای سرزمین آریاهرگزازیاد نبرده به تو عشق می ورزیم
آرزومندیم....باردیگر پیشانی برخاک گلبویت ساییده برزمینت بوسه زنیم
امیدداریم به زودی درمیهن عزیزمان گردهم آمده وشادمانه فریادبرآوریم
ای ایران....تووفرهنگ دیرپایت....توومردمان پاکباخته ات...پاینده بمانید
وخرفستران وجادوگران....دشمنان همیشگیت....دردوزخ نامردمی تاابدزندانی
ای ایران.....ای بزرگ....ای پاک.....ای میهن همیشگی من...... جاویدبمان
ذره ای بسیارکوچک محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر