باخودم تنهایم
دل من ازخودمن می پرسد
که چرا ساکت وآرام و حزین
گوشه ای بی حرکت بنشستی
آب از چشمه چو بیرون آید
صاف وبی آلودگی وپاک و زلال
باصدایی فرح افزا به درون ره خود می غلتد
ازمیان گل وخاشاک کثیف
جای خود بازو خرامان ره خود می پوید
تاکه درحرکت و در جنبش و غلتان باشد
زنده و شاد وسلامت به نظرمی آید
ناگهان تاکه به گودال عمیقی برسد
لاجرم ازحرکت وا ماند
دیو آلودگی وبدبویی
جسم زیبای ورا زشت کند
دگرا ز پاکی وصافی خبری نیست که نیست
تیره گنداب پراز بوی دل آزارشود
تو هم اربی حرکت بنشینی
مثل آن آب فرح بخش و زلال
لجن آلوده ومخمورشوی
بوی بدگیری وبدجورشوی
پس زجایت برخیز
حرکت کن حرکت
حرکت روح ترا شاد کند
حرکت ازغمت آزادکند
بشنوازاین دل من ای دلدار
همچو رودی به جلوحرکت کن
درجدل های زمان شرکت کن
ساکت و رام به جایی منشین
حاصل هرحرکت را تو ببین
حرکت کن حرکت با زمانه بستیز از بلاها مگریز
تا که چون آب روان در درون تونل پرخم وپرپیچ زمان
دامن آلوده نگردی و سرافراز شوی تا به همراه تمام پاکان همره و شاد وهم آوازشوی
دوستم حرف دلم را بشنو به کناری منشین
به کناری منشین.......چون که تبدیل به گنداب شوی
حرکت کن حرکت............تا توهم زنده وشاداب شوی
با درود فراوان محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر