ای هم
نشین خلوت بی انتهای من
ای همدل
ورفیق وزرپربهای من
خیزوبیابه
کنارم انیس من
هستی کنون
به شادی وغمها جلیس من
خیزوبیاکه
کمی گفتگوکنیم
باگفتگوهمه
ی راز روکنیم
درعمق
چشمهات ونگاه پرازفسون
گوید به من
زغم وشادی درون
گاهی کلام
مظهرشادیست وگاه غم
گه خنده
برلب آردوگه رخ کند دژم
گفتارهای
یاوه شبیخون زند به دل
دل دردناک
گرددوازخود شودخجل
ترسیم
ما دو زرازدرون خویش
برلب
نیاوریم کم وگاهتر زبیش
گوییم بس
کنید که ماها و دیگران
باشیم میهمان دراین کاخ بیکران
ازحرفهای
یاوه عزیزان حذرکنیم
فکرسفربه
جهان دگرکنیم
ناگفته هازیاد
بود آه وصدفسوس
بیرون
رویم زود ازاین سقف آبنوس
محسن
دراین زمان به توروکرده ای عزیز
داندنباشد
ش زدم مرگ راگریز
تادرکنارتو
دم به سرآرم مرا بس است
دشمن
نگوید اوتک و تنها و بیکس است
بادرود
فراوان به دوست محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر