چوشب شودعزیزمن
به آسمان نگاه کن
که سردوتاروبی رمق.....به همره ستارگان
به سوگ مهرجاودان
به شب به غم نشسته اند
به ابرهانگاه کن.....پس از غروب آفتاب
چوکوه قیرمنجمد.....سیاه وسردویخ زده
به سوگ وغم نشسته اند
به رودهانگاه کن.....زهجرمهربی قرار......به رنگ چون مرکبی
روان دژم نشسته اند
به شهرهانگاه کن......که جغدهای شب نما......به روی بام خانه ها
چودیوغم نشسته اند
ولی زمان گذرکند.....غم ازدلت به درکند
پس ازشب سیاه غم.......صبح امید سرزند
توای عزیز خوب من
به آسمان....به ابرها....به رودها....به شهرها.....نگاه کن ...نگاه کن
شب سیاه طی شود
به جای زاغ پرسیه...........سپیدی سحرشود
به روزگرم ..آفتاب..به آسمان..به کهکشان...فروزمهرآورد
به کوه سردومنجمد.......نشاط وگرمی آورد
زروددیوبدمنش به سوی اهرمن رود
به جای وی فرشته ای....مهر ومحبت آورد
به شهرجغد پرگشود...صبح شد وافق کبود....گرمی آفتاب رخ نمود
روزبرای مردمان....زندگی نو آورد
عزیزمن.....توهم چنانکه آسمان....توهم چنانکه ابرها
توهم چنانکه رودها.....توهم چنانکه شهرها
پس از شب سیاه غم......لبت به خنده بازکن
دست به سوی زندگی......درازکن......درازکن
به مهر قلب خسته را.........زقهربی نیازکن
که تانشاط وخرمی .....چهره سوی توآورد
بادرود فراوان محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر