۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

تکمیل شعر فریدون مشیری معراج

ازفریدون مشیری :

گفت دربالاجهان پرسماست ثابت وسیارومهتاب خداست
آسمانهاروی هم اما جداست گفتمش ای دوست بالاترکجاست

گفت آنجاچشمه خورشیدهاست آسمانهاروشن از نوروصفاست
موج اقیانوس جوشان فضااست بازمن گفتم که بالاتر کجاست

گفت بالاترجهانی دیگراست عالمی کزعالم خاکی جداست
پهن دشت آسمان بی انتهاست بازمن گفتم که بالاترکجاست

گفت بالاترازآنجاراه نیست زآنکه آنجابارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرش خداست بازمن گفتم که بالاترکجاست

لحظه ای دردیدگانم خیره شد گفت کاین اندیشه ها بس نابجاست
گفتمش ازچشم شاعرکن نگاه تانه پنداری که گفتاری خطاست

دورترازچشمه خورشیدها برترازاین عالم بی انتها
بازهم بالاتر ازعرش خدا عرصه پروازمرغ فکرماست

فرودازمحسن فربخش:

بازگفتازیرپای ما کجاست دخمه هاوغارهابی انتهاست
شعله های سرکش آتش بپاست گفتمش ای دوست پایین ترکجاست

گفت آنجاآتش دوزخ بود عالم بیهوشی وبرزخ بود
محشرسوزان وپرآوخ بود بازمن گفتم که پایین ترکجاست

گفت پایین جای غول ودیوهاست مسکن انسان پرمکروریاست
ضجه وفریادازهرسو بپاست بازمن گفتم که پایین ترکجاست

خنده ای بنمودازروی صفا گفت بامن ای رفیق باوفا
جای پایین جای ریب است وریا صد بتر ازآغل کفتارها

ای منافق شرم کن ازکارخویش تانیفتی زیرباروحی پریش
زیردوزخ جایگاهت میشود لعن ونفرین ها سزایت میشود

آدمی باآدمیت زنده است آدمیت دولت پاینده است
آدمیت خدمت خلق است وبس شکر یزدان را نمودن هرنفس





پاک یزدان یاورویارت شود ازبلایا هم نگه دارت شود
جنت ومینو دگر ماوای توست نیک گفتاری تو آوای توست

زیروبالا آسمان ونارها برفرازابریادرغارها
گفتمت ای دوست منهم بارها حاصل اعمال و هم کردارها


بادرود فراوان محسن فربخش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر