خدایامن نمی خواهم خداباشم نمی خواهم بیایم روی تخت عرش بنشینم
نمی خواهم دل این بندگانت رابیازارم
نمی خواهم که نیکان را به دست خوبرویان بهشتی نیزبسپارم
بنابراین نمی خواهم خداباشم
به گوشم هرزمان آوای مظلومان رسدیارب
که ازمن دادخواهی برعلیه ظالمان خواهند
ویازاری کنان دست طلب را سوی من آرند
باحسرت فنای دیوخویان آرزودارند
بنابراین نمی خواهم خداباشم
جهنم سازم وسالوسیان رادردرون آن بسوزانم
ویابانیش عقرب های جراره بیازارم
زآه سینه ی پردردشان مسند بیارایم
بنابراین نمی خواهم خداباشم
به هرروزی دوصدمیلیون نفرعاشق
وصال دلبرخودرا توقع میکنندازمن
زنی را طعمه ی مردی کنم تادرازای رغبت وشهوت
تباهش سازدوآلوده دامان درمیان مردمان اورارهاسازد
ویامردی زن وفرزند را تنهاگذارد
خویشتن هم طعمه ی دمامه ی جادوگری گردد
بنابراین نمی خواهم خداباشم
یکی بیش ازدوصدسال آرزوی زندگی دارد
یکی هم باادب مزد تمام روزهای بندگی خواهد
یکی درمان بیماری.....یکی پایان بیکاری.....یکی دوری زناداری
یکی هم خنده دارآنگه که درسردعوی پیغنبری دارد
بنابراین نمی خواهم خداباشم
زهرسو پول وقدرت..عیش وعزت رازمن درخواست میدارند
زن ومردوجوان وپیردست آرزوسویم فراآرند
وبااین آرزوهای شگفت آور
میان سینه ام دل رابه دردآرند
بنابراین نمی خواهم خداباشم
خدایا دوزخ وبرزخ ازآن تو.....بهشت وحوری وغلمان ازآن تو
تمام قدرت پروردگاری بروجودت بادارزانی
من عمرکوته دنیاکه روزی میرسدازراه پایانی
تماما دوست دارم....دوست دارم ربنا دانم که میدانی
بنابراین نمی خواهم خداباشم.........نمی خواهم که ازاین جسم فرسوده
جداباشم.....نمی خواهم خداباشم
بادرودفراوان محسن فربخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر